بالابرندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یۀ خمیر، مادۀورآورنده، اهرم، جک، بازو، جرثقیل، قرقره، ماشین، آسانسور، بالابر، تشک فنری چیز سبک
بادهای بالاwinds aloft, upper windsواژههای مصوب فرهنگستانبادی که در ترازهای مختلف جوّ میوزد متـ . بادهای ترازبالا upper-level winds
تختهرسم بادهای بالاwinds aloft ploting boardواژههای مصوب فرهنگستانابزار ترسیمی بهکاررفته در تبدیل دادههای دیدبانی بادهای بالا
دیدبانی بادهای بالاwinds aloft observationواژههای مصوب فرهنگستانسنجش و محاسبۀ سمت و سرعت باد در ترازهای مختلف جوّ در بالای سطح زمین
مصعددیکشنری عربی به فارسیاسانسور , بالا برنده , بالا بر , پلکان متحرک , پله برقي () (در دستمزد يا قيمتها) تعديل کننده , بلند کردن , سرقت کردن , بالا رفتن , مرتفع بنظرامدن , بلندي , بالا
بالابرلغتنامه دهخدابالابر. [ ب َ ] (نف مرکب ) به بالا برنده . حمل کننده بسوی بالا. صعوددهنده . صاعدکننده . || (اِ مرکب ) بالاتنه . (ناظم الاطباء).