بالاملغتنامه دهخدابالام . (اِ) حوت . نوعی ماهی است . کلمه ٔ بالنا بصورت بالام و بال و وال و فال و اوال و افال و شال و والی و اول و اوک و واک و اکیال معرب شده است . (از نشوء اللغة
بالاملغتنامه دهخدابالام . (ترکی ، اِ مرکب ) (از ترکی بالا بمعنی فرزند و میم علامت تملک یا ضمیر متصل مفعولی ترکی ) کلمه ٔ عطوفتی است که کوچکتران و زیردستان را بدان آواز دهند. (یاد
بالام جانلغتنامه دهخدابالام جان . (ترکی ، اِ مرکب ) (ازترکی بالا بمعنی فرزند و میم علامت تملک یا ضمیر متصل مفعولی ترکی و جان فارسی )، کلمه ٔ عطوفتی است که کوچکتران و زیردستان را بدان
بالامبانغانلغتنامه دهخدابالامبانغان . (اِخ ) صورت ترکی بالامبانگان است . رجوع به بالامبانگان و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1206 شود.
بالامبانگانلغتنامه دهخدابالامبانگان . (اِخ ) نام جزیره ای غیر مسکون در شمال جزیره برنئو در اوقیانوس کبیر (مالزی )، که حدود 24 هزارگز طول و 5 هزارگز عرض دارد. (از لاروس ) (از قاموس الاع
بالامحله جرشرلغتنامه دهخدابالامحله جرشر.[ م َ ح َل ْ ل َ ج ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش لشت نشای شهرستان رشت که در یک هزارگزی جنوب لشت نشا بر طرفین شوسه ٔ لشت نشا به کوچص
بالامحله کفشهلغتنامه دهخدابالامحله کفشه . [ م َ ح َل ْ ل َ ک َ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش لشت نشاکه بر کنار شوسه ٔ لشت نشا به کوچصفهان در جلگه واقع است . ناحیه ایست دارای آب
بالام جانلغتنامه دهخدابالام جان . (ترکی ، اِ مرکب ) (ازترکی بالا بمعنی فرزند و میم علامت تملک یا ضمیر متصل مفعولی ترکی و جان فارسی )، کلمه ٔ عطوفتی است که کوچکتران و زیردستان را بدان
بالامبانغانلغتنامه دهخدابالامبانغان . (اِخ ) صورت ترکی بالامبانگان است . رجوع به بالامبانگان و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1206 شود.
بالامبانگانلغتنامه دهخدابالامبانگان . (اِخ ) نام جزیره ای غیر مسکون در شمال جزیره برنئو در اوقیانوس کبیر (مالزی )، که حدود 24 هزارگز طول و 5 هزارگز عرض دارد. (از لاروس ) (از قاموس الاع