بالاضطرارلغتنامه دهخدابالاضطرار. [ بِل ْ اِ طِ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + اضطرار) ناچار. بناچاری . بطور بیچارگی . بطور حاجتمندی . بطور احتیاج . مضطرانه . (ناظم الاطباء). بناچار. و ر
حازملغتنامه دهخداحازم . [ زِ ] (اِخ ) حصار و قلعه ای است از مضافات حلب که هلاکو آن را بتصرف درآورد. صاحب حبیب السیر گوید:«و ایلخان چون از مهم حلب فارغ گشت کمند همت بر کنگره ٔ تس
کانونلغتنامه دهخداکانون . (اِ) بمعنی آتشدان باشد مطلقاً اعم از گلخن یا منقل آتشی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کانون در عربی و سریانی بمعنی آتشدان است و نیز به دو ماه کان