بالاجماللغتنامه دهخدابالاجمال . [ بِل ْ اِ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + اجمال ) بطور اجمال . بطوراختصار. بالجمله . (ناظم الاطباء). مقابل بالتفصیل .
اجمالاًلغتنامه دهخدااجمالاً. [ اِ لَن ْ ] (ع ق ) خلاصةً. مختصراً. ایجازاً. بالاجمال . بالجمله . مقابل تفصیلاً.
خلاصهفرهنگ مترادف و متضاداجمال، اختصار، القصه، برگزیده، منتخب، باری، به هر حال، ایجاز، بالاجمال، چکیده، زبده، شمه، کوتاه، گزیده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز ≠ تفصیل
اسفرائینلغتنامه دهخدااسفرائین . [ اِ ف َ ] (اِخ ) اِسفرایین . اِسفراین . اسپرائین . شهری است مشهور در خراسان . (برهان ). شهری است مشهور از نواحی نیشابور بر منتصف طریق جرجان . و بعضی گفته اند اسپرآئین ، چه اسپر سپرست و آئین رسم و عادت ، و چون مردمش دائم سپر داشتند لهذا آن شهر موسوم به این اسم شد.
خیارلغتنامه دهخداخیار. (ع ص ) گزین . برگزیده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه جمل خیار، ناقة خیار، رجل خیار، قوم خیار که اماثل و گزیدگان است . (یادداشت مؤلف ) : قویست قلبگه لشکرش بنهصد پیل چگونه پیلان پیلان نامدار خیار. <p class="aut