باقیلغتنامه دهخداباقی . (اِخ ) (... چلبی ) از شعرای روم (عثمانی ). در تذکرة الخواص آمده است : بعد از نجاتی که ملک الشعرای روم است وی را مسلم دارند.در شهر حلب بشرف ملاقاتش نایل ش
باقیلغتنامه دهخداباقی . (اِخ ) (... دماوندی ) از شعرای ایران و اهل دماوند بوده است . از اوست :نخست آن سنگدل با بی دلان آمیختن گیردچو وصلت درمیان پیدا شود خون ریختن گیرد.(از قامو
باقیلغتنامه دهخداباقی . (اِخ ) (... کاشانی ) اصلش از مردم کاشان بود. دیوانش ملاحظه شده . بسعی بسیار این بیت از دیوانش استخراج گردید:باقی چمنی نیست چو گلزار محبت خاری که از آن گل
trailedدیکشنری انگلیسی به فارسیدنباله دار، دنباله دار بودن، اثر پا باقی گذاردن، بدنبال کشیدن، بدنبال حرکت کردن، طفیلی بودن، دنباله داشتن
impressedدیکشنری انگلیسی به فارسیتحت تاثیر قرار، تحت تاثیر قرار دادن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر، مهر زدن