باقطنایالغتنامه دهخداباقطنایا. [ ق ُ ] (اِخ ) از محلات بزرگ بندنیجین است . و رجوع به بندنیجین شود. (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
باقطایالغتنامه دهخداباقطایا. [ ق َ ] (اِخ ) از قرای بغداد است که در سه فرسخی قطربل واقع شده است . این ناحیه را باقطیا نیز خوانده اند. (از معجم البلدان ). در مراصدالاطلاع ضبط دیگر آ
باشمنایالغتنامه دهخداباشمنایا. [ ش ُ ] (اِخ ) از قرای موصل در حوزه ٔ شرقی نینوی . (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ). این نام در تاج العروس بصورت باشمنان آمده است . ولی یاقوت در مع
باقطانیلغتنامه دهخداباقطانی . [ ق َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ باقطانی . از وجوه طایفه ٔ امامیه بوده است که شیخ ابوالقاسم حسین بن روح بن ابی بحر نوبختی در حضور اوو جماعتی از وجوه طایفه ٔ ام
باقطانیلغتنامه دهخداباقطانی . [ ق َ ] (ص نسبی ) ظاهراً منسوب به باقطایاست از قرای بغداد، برخلاف قیاس .
باقطاییلغتنامه دهخداباقطایی . [ ق َ ] (اِخ ) حسین بن علی بن کاتب . از ادبای باقطایا بود. (از معجم البلدان ).
یالغتنامه دهخدایا. (حرف ربط) حرف ربط است . صاحب غیاث اللغات و آنندراج آرند: در فارسی از حروف عاطفه است و افاده ٔ معنی تردید کند و از شأن اوست که بر معطوف علیه و معطوف هر دو آ
باقطایالغتنامه دهخداباقطایا. [ ق َ ] (اِخ ) از قرای بغداد است که در سه فرسخی قطربل واقع شده است . این ناحیه را باقطیا نیز خوانده اند. (از معجم البلدان ). در مراصدالاطلاع ضبط دیگر آ
باقطانیلغتنامه دهخداباقطانی . [ ق َ ] (ص نسبی ) ظاهراً منسوب به باقطایاست از قرای بغداد، برخلاف قیاس .