بافروغلغتنامه دهخدابافروغ . [ ف ُ ] (ص مرکب ) (از: با + فروغ ). روشن . تابناک . نورانی : گوش سر بربند از هزل و دروغ تا ببینی شهر جان با فروغ . مولوی .همچو وعده مکر و گفتار دروغ آخ
بادروغوغیالغتنامه دهخدابادروغوغیا. (اِخ ) قفطی ذیل باذروغوغیا آرد: هندی رومی جیلی است . او راست : کتاب استخراج المیاه ، و آن سه باب است ، هر بابی را مقالاتی است ؛ و ابن الندیم آرد: با
بافرغلغتنامه دهخدابافرغ . [ ف َرْ رَ ] (اِخ ) نام مغان مغ آتشکده ٔ آذرگشسب . در کتابخانه ٔ ملی پاریس مهری هست که روی آن تصویر بافرغ نام مغان مغ آتشکده ٔ آذر گشسب حک شده است . (از
انورلغتنامه دهخداانور. [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است . روشن تر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). نورانی تر. بافروغ تر. منورتر : محسوس نیستند و نگنجند در حواس نایند
لیانلغتنامه دهخدالیان . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) درخشان و تابان . (برهان ). تابش دهنده و درخشان و بافروغ بود. (صحاح الفرس ). مُضی ٔ. روشنائی و فروغی که از پی یکدیگر بدرخشد. (برهان ).
لیانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرخشان؛ تابان؛ فروزان؛ بافروغ: ◻︎ گردون ز برق تیغ چو آتش لیانلیان / کوه از غریو کوس چو کشتی نواننوان (فرخی: ۳۳۰).
طمأنینةلغتنامه دهخداطمأنینة. [ طُ م َءْ ن َ ] (ع مص ) آرامش . (مهذب الاسماء). آرامیدن . (مجمل اللغه ) (دهار) (منتهی الارب ). قرار گرفتن . (منتهی الارب ). آرام گرفتن . بیارامیدن .
روشنلغتنامه دهخداروشن . [ رَ / رُو ش َ ] (ص ) تابناک . نورانی . منور. درخشان . تابان . (ناظم الاطباء)(فرهنگ فارسی معین ). چیز دارنده ٔ نور مثل چراغ و آفتاب و اطاق روشن . (فرهنگ