باغ گندملغتنامه دهخداباغ گندم . [ گ َ دُ ] (اِخ ) نام محلتی به یزد که آب انباری معروف دارد: آب انبار باغ گندم نزدیک چهار صد سال است مردم کوی باغ گندم از آن استفاده میکنند، در 971 هَ
گندم بالغتنامه دهخداگندم با. [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) آش گندم را گویند که حلیم باشد. (برهان ) (آنندراج ). هریسه . (ناظم الاطباء) : شوربا چند خوری دست به گندم با زن که حلیم است برای دل
گندم بانلغتنامه دهخداگندم بان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 15000 گزی شمال خاوری گوزران و کنار باختری رودخانه ٔ مرک واقع شده است . هوای آن سرد و
گندم بانلغتنامه دهخداگندم بان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاوه ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 12 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد و 12 هزارگزی جنوب خاوری شوسه ٔ خرم آباد به
باغ ارملغتنامه دهخداباغ ارم . [ غ ِ اِ رَ ](اِخ ) باغی معروف در شیراز. یکی از چهار باغ معروف شیراز و آن چهار عبارتند از باغ تخت قراچه و باغ جهان نما و باغ دلگشا و باغ ارم . (از سعد
ترخینهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخوراکی که با گندم نیمکوفته و شیر یا آبغوره بپزند و بعد آن را به شکل گلوله درآورند و خشک کنند و برای زمستان نگه دارند: ◻︎ من مست ابد باشم نی مست ز باغ و رَز / م
خویدلغتنامه دهخداخوید.[ خویدْ / خیدْ ] (اِ) گندم و جوی را گویند که سبز شده باشد لیکن خوشه ٔ آن هنوز نرسیده باشد. (برهان قاطع). نارسیده علف و غیره .قصیل . (مهذب الاسماء). گندم و
بستفرهنگ مترادف و متضاد۱. باغ، گلزار، میوهزار ۲. پشته، زمین ناهموار، گریوه ۳. محور سنگ آسیا ۴. گندم برشته، گندم بریان
تردهلغتنامه دهخداترده . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ) قباله ٔ باغ باشد، آنرا ترزده و چک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). قباله ٔ باغ و خانه و امثال آن را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندر