باغ خلدلغتنامه دهخداباغ خلد. [ غ ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باغ بهشت . باغ جنان . بهشت : شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلددفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود.حافظ.
باغلغتنامه دهخداباغ . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 150 هزارگزی جنوب کهنوج و 10 هزارگزی باختر راه مالرو انگهران به کهنوج واقع و دارای 4 تن سک
باغلغتنامه دهخداباغ . (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 3 هزارگزی خاور سردشت و یک هزارگزی جنوب شوسه ٔ سردشت به مهابادواقع است . ناحیه ای است کوهستا
باغلغتنامه دهخداباغ . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهیندژ شهرستان مراغه که در 26 هزارگزی جنوب خاوری شاهیندژ و 11 هزارگزی جنوب باختری راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب واقع
باغفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهزمینی که دور آن را دیوار کرده و انواع درختان در آن کاشته باشند؛ بوستان. باغ ارم: [قدیمی]۱. [مجاز] بهشت.۲. باغی مانند بهشت.۳. باغی که شداد ساخت: ◻︎ دید باغی نه ب
بهشتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب ردیس، ملکوتآسمانها، خُلد، جنَت، روضه، رضوان، ارم، سماوات، خانه ابدی، مینو، چرخمینو، آسمان، افلاک، نیروانا، باغ عدن، المپ، آسمان هفتم باغ خلد، جنات
نسیمیلغتنامه دهخدانسیمی . [ ن َ ] (اِخ ) عمادالدین ، متخلص به نسیمی . از سادات شیراز و از شاعران قرن نهم است . به روایت مؤلف تذکره ٔ روز روشن ، صوفی مشرب و مستغرق بحار توحید بود
رهاندنلغتنامه دهخدارهاندن . [ رَ دَ ] (مص ) رهانیدن . آزاد کردن . نجات دادن .خلاص نمودن . آزادی دادن . (ناظم الاطباء). آزاد کردن از بند. (آنندراج ). جدا کردن . نجات دادن : وین فره
خسلغتنامه دهخداخس . [ خ َ ] (اِ) خاشه و خلاشه . خاشاک . (از برهان قاطع). خرده ٔ کاه . خاز. (از ناظم الاطباء). مرادف خار. (از آنندراج ). چوب ریزه . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : چون