باغوش خوردنلغتنامه دهخداباغوش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) صاحب انجمن آرا و به تبع او صاحب آنندراج آرد: در آب غوطه خوردن و هر قدر در زیر آب بماند گویند باغوش خورد و شعر ذیل ر
باغوشلغتنامه دهخداباغوش . (اِ) سر به آب فرو بردن . غوطه زدن . (شمس اللغات ). چیزی را به آب فرو بردن . سر به آب فرو بردن و غوطه خوردن . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (انجمن آرای
بیغوشلغتنامه دهخدابیغوش . [ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، اِ) بوم . جغد. (یادداشت مؤلف ). بایغوش . بایقوش . کوف . بوف . فاطمه خانم (در تداول عامه ).- مثل بیغوش ؛ تنها.منزوی . (یادداشت بخ
باهوشگویش اصفهانی تکیه ای: bâhuš طاری: bâhöš طامه ای: bâhuš طرقی: bâhöš / höšyâr کشه ای: bâhuš نطنزی: bâhuš
باغوشلغتنامه دهخداباغوش . (اِ) سر به آب فرو بردن . غوطه زدن . (شمس اللغات ). چیزی را به آب فرو بردن . سر به آب فرو بردن و غوطه خوردن . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (انجمن آرای
ناغوشلغتنامه دهخداناغوش . (اِ) چیزی را به آب فروبردن . (برهان قاطع). || سر به آب فروبردن مردم و مرغ . (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ). سر به آب فروبردن و غوطه خوردن . (برهان ). غوته
کوبهلغتنامه دهخداکوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) هر چیز را گویند که بدان چیزی کوبند و عربان مدق گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آلت کوبیدن که به عربی آن را مدق گویند. (آنندراج ). هر چ
گاندیلغتنامه دهخداگاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هن
صفویهلغتنامه دهخداصفویه . [ ص َ ف َ وی ی َ ] (اِخ ) سلسله ای از پادشاهان ایران که از 907 تا 1135 هَ . ق . در ایران سلطنت داشتند و در این تاریخ از افغانیان شکست خوردند و پادشاهی آ