باطونلغتنامه دهخداباطون . (فرانسوی ، اِ)باتون . چوب قانون . باتوم (در تداول عامه ). چوبدستی صاحب منصبان نظامی و پاسبانان . در اصطلاح امروز چوبدستی پاسبانان و مأموران انتظامی شهر
باطونلغتنامه دهخداباطون . (اِخ ) دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون که در 18 هزارگزی باختر فهلیان در دامنه ٔ شمالی بست ماهور و جنوب رودخانه ٔفهلیان واقع است
باطونلغتنامه دهخداباطون . (اِخ ) قصبه ٔ ناحیه ٔ لازستان در ولایت طرابزون (نزدیک دریای سیاه )، از نظر موقعیت جغرافیایی و استحکام طبیعی بسیار ممتازست ، در حدود 2000 سکنه از مسلمانا
باتونفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] ( اِ.) = باتوم . باطوم : میلة کوتاهی از چوب یا لاستیک که پاسبانان بر کمر می آویزند و برای سرکوب کردن شورش و جنجال از آن استفاده می کنند.
بابونهگویش اصفهانی تکیه ای: bâbuna طاری: bâbuna طامه ای: bâbuna طرقی: bâbuna کشه ای: bâbuna نطنزی: bâvuna
باطوملغتنامه دهخداباطوم . (اِ) باتوم . تلفظ عامیانه کلمه ٔ فرانسوی باطون . چوبدستی مخصوص صاحب منصبان نظامی و پاسبانان . رجوع به باطون شود.
باظرنوحلغتنامه دهخداباظرنوح . [ ] (اِخ ) شهری کوچک است . حقوق دیوانیش پانزده هزار دینار. این نام در حاشیه ٔ نزهةالقلوب چاپ لیدن بصورت «ناظربوح » نیزآمده ولی صحیح ضبط فوقست در نسخه
وسیلۀ بازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی چه، لعبت، عروسک، باربی، عروسک خیمهشببازی، تیله، توپ، مدیسینبال (مدیسنبال)، بادکنک، بادبادک، فرفره، بادبر، بُل، بجول، قاپ، الک، الاکلنگ،