باشکیرلغتنامه دهخداباشکیر. (اِخ ) صورت دیگری از نام قوم باسک . رجوع به باسک و بشکیر و بسجرت و به مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ پروین گنابادی ص 149 شود.
باشکیرستانلغتنامه دهخداباشکیرستان . [ رِ ] (اِخ ) نام یکی از جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی که 40445 هزار گز مربع وسعت آن است و قریب 1268000 تن جمعیت دارد و حاکم نشین آن اوفه است . این
بارکیریفوریوسلغتنامه دهخدابارکیریفوریوس . (اِخ ) مکنی به ابی الفرج بن هارون المتطبب ملطی نصرانی . اوراست : کتاب مختصرالدول ، در تاریخ . (الفهرست ). این نام مصحف «بار گریفوریوس » (گرگوار)
بارکیریلغتنامه دهخدابارکیری . (اِخ ) نام قضائی است در شمال ولایت وان ، و دارای هشت ناحیه می باشد بشرح زیر: ابنای ، لزعی ، کتیحان ، چیقلی ، عثمانلی ، کوندرمه ، آی بولاق ، کورزوت و ج
باشکیرستانلغتنامه دهخداباشکیرستان . [ رِ ] (اِخ ) نام یکی از جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی که 40445 هزار گز مربع وسعت آن است و قریب 1268000 تن جمعیت دارد و حاکم نشین آن اوفه است . این
پنزالغتنامه دهخداپنزا. [ پ ِ ] (اِخ ) نام ایالتی است در روسیه . از طرف شمال محدود به نیژنی نو گورود و از سوی مشرق به سیمبیرسک و از جانب جنوب به ساراتوف و از جهت مغرب به تامبوف .
باسکیرلغتنامه دهخداباسکیر. (اِخ ) نام طایفه ای که اصلاً از نژاد مغول بوده و در بعض نواحی شمالی آسیا و اروپا بخصوص حدود اورال و ولگا بصورت کوچ نشین زندگی میکردند. جمعیت این قوم در
باشقردلغتنامه دهخداباشقرد. [ ق ِ ] (اِخ ) ناحیه ای در دامنه های جبال اورال . در تقسیم بندی ممالک چنگیزاین ناحیه و ناحیه ٔ بلغار سهم جوجی گردید و چون جوجی قبل از فوت پدر مرد این ار
بارکیریفوریوسلغتنامه دهخدابارکیریفوریوس . (اِخ ) مکنی به ابی الفرج بن هارون المتطبب ملطی نصرانی . اوراست : کتاب مختصرالدول ، در تاریخ . (الفهرست ). این نام مصحف «بار گریفوریوس » (گرگوار)