معنی باشوکت | واژه یاب

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

+

مترادف

باجلال، باشان، باشکوه، بامهابت، شکوهمند، شوکتمند، مجلل ≠ بیشکوه

جست‌وجوی دقیق

باشوکت

فرهنگ مترادف و متضاد

باجلال، باشان، باشکوه، بامهابت، شکوهمند، شوکتمند، مجلل ≠ بیشکوه

جست‌وجوی مشابه

باشوکی

لغت‌نامه دهخدا

باشوکی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار که در 6 هزارگزی خاور نجف آباد در کنار راه مالرو نجف آباد به ابراهیم آباد واقع است و 15 تن سکنه دار

باشرکتِ

فرهنگ فارسی طیفی

مقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه د] باشرکتِ، درنقشِ

باروت دون

گویش مازنی

کیسه ی مخصوص باروت

بادوک

گویش مازنی

ماست خوری کوچک

بادوک

گویش مازنی

۱مغرور و خود بزرگ بین – آدم با افاده ۲کاسه ی کوچک

جست‌وجوی متن

باجلال

فرهنگ مترادف و متضاد

باشوکت، باعظمت، جلیل، شکوهمند، محتشم، شوکتمند ≠ بیعظمت، بیشوکت

باشکوه

فرهنگ مترادف و متضاد

باشوکت، باعظمت، پرابهت، پرشکوه، پرجلال، شکوهمند، مجلل ≠ بیشکوه، بیابهت

بامهابت

فرهنگ مترادف و متضاد

باشوکت، باوقار، باهیبت، پرجذبه، سطوتمند ≠ بیجذبه، بیمهابت، بیهیبت

باهیبت

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

باشوکت؛ باشکوه؛ دارای شکوه و بزرگی.

مجلل

فرهنگ مترادف و متضاد

باشکوه، باشوکت، باعظمت، پرابهت، پرطمطراق، شکوهمند، فرمند، لوکس ≠ ساده