باشندهلغتنامه دهخداباشنده . (ش َ دَ / دِ) (نف ) نعت فاعلی از باشیدن . || اهل . (صراح اللغة). قاطن . (منتهی الارب ). ساکن . (صراح اللغة) (آنندراج ). مقیم . (ناظم الاطباء). ج ، باشن
بخشندهفرهنگ نامها(تلفظ: baxšande) (صفت فاعلی از بخشیدن) آنکه چیزی را بیآنکه عوضی بخواهد میبخشد ؛ عطا کننده .
بافندهگویش اصفهانی تکیه ای: ša:rbâf طاری: ---bâf طامه ای: bâfanda طرقی: bâfanda کشه ای: ---bâf نطنزی: --- bâf
یهوهواژهنامه آزاد(عبری) باشنده، موجود؛ نام خدای یهودیان. این کلمه برای یهودیان فوق العاده مقدس است، به حدی که بر زبان آوردن آن حتی هنگام خواندن تورات جایز نیست، و فقط گروه انگشت