باشماقچیلغتنامه دهخداباشماقچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کفشدار. (ناظم الاطباء). باشمقدار. باشماغچی . و رجوع به باشماغچی شود.
علی باشماقچی زادهلغتنامه دهخداعلی باشماقچی زاده . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن محمد رومی حنفی ، مشهور به باشماقچی زاده . رجوع به باشماقچی زاده (سیدعلی ...) و پاشماقچی زاده و علی (ابن محمد...) شود.
باشمقچی زادهلغتنامه دهخداباشمقچی زاده . [ م َ دَ ] (اِخ ) سیدعلی افندی بن محمد قاضی اسکدار.دوبار بمقام شامخ مشیخت (شیخ الاسلامی ) منصوب گردید یکبار در تاریخ 1118 هَ . ق . و دیگر بار به سال 1122 هَ . ق . او در زمان سلطان احمد ثالث میز
باشماقلغتنامه دهخداباشماق . (اِخ ) دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیوان دره ٔ شهرستان سنندج که در 54 هزارگزی شمال باختر دیواندره و 7 هزارگزی جنوب شوسه ٔ دیواندره به سقز واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با <span class="hl
علی باشماقچی زادهلغتنامه دهخداعلی باشماقچی زاده . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن محمد رومی حنفی ، مشهور به باشماقچی زاده . رجوع به باشماقچی زاده (سیدعلی ...) و پاشماقچی زاده و علی (ابن محمد...) شود.
باشماغچیلغتنامه دهخداباشماغچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کفشدار. (یادداشت مؤلف ). باشماقچی . باشمقدار. و رجوع به باشماقچی شود.
باشمقدارلغتنامه دهخداباشمقدار. [ م َ ] (نف مرکب ) (ص ) مرکب از باشماق (باشمق ) ترکی و دار مخفف دارنده ٔ فارسی . یعنی کفشدار. محافظ و نگهدارنده پاافزار. باشماقچی . کفشدار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به باشماغچی و باشماقچی شود.
علی پاشمقجی زادهلغتنامه دهخداعلی پاشمقجی زاده . [ ع َ ی ِ م َ دَ ] (اِخ ) ابن محمد رومی حنفی ، مشهور به باشماقچی زاده . رجوع به باشماقچی زاده (سید علی ...) و پاشمقجی زاده و علی (ابن محمد...) شود.
چیفرهنگ فارسی عمیددارنده؛ کننده؛ سازنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تماشاچی، چاپچی، چراغچی، درشکهچی، سورچی، قاپوچی، باشماقچی.
علی رومیلغتنامه دهخداعلی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمد رومی حنفی . مشهور به باشماقچی زاده . رجوع به باشمقچی زاده (سیدعلی ...) و پاشمقچی زاده و علی (ابن محمد...) شود.