باستان یهودلغتنامه دهخداباستان یهود. [ ن ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریخ یهود. (ناظم الاطباء).
باستانلغتنامه دهخداباستان . (ص ، اِ) کهنه . قدیم . (صحاح الفرس ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (شعوری ) . گذشته . قدیم . دیرینه . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (هفت قلزم ). چیز
یهودیهلغتنامه دهخدایهودیه . [ ی َ دی ی َ ] (اِخ ) یهودیة. نام ناحیتی در فلسطین . (یادداشت مؤلف ). اسم قسمتی از فلسطین بوده است که مراجعت کنندگان از اسیری در آنجا سکونت ورزیدند و
کاهنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. روحانی مسیحی یا یهودی.۲. روحانی اقوام باستان، مانند بابلیان و مصریان.۳. (صفت) [قدیمی] غیبگو.
شامباتلغتنامه دهخداشامبات . (اِخ ) نام خانواده هایی از یهود بود. مرحوم پیرنیا در ایران باستان آرد: هایک دوم متحد بخت النصر دوم بود و با او اورشلیم را در محاصره داشت در میان اسیران
کاهنفرهنگ انتشارات معین(هِ) [ ع . ] (ص .) 1 - روحانی مصریان باستان ، بابلیان و یهودیان . 2 - فال گیر، غیب گو. ج . کَهَنَه .