باز یافتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. دوباره پیدا کردن، پیدا کردن، دوباره به دست آوردن، دوبارهیافتن ≠ گم کردن، از دست دادن ۲. استحصال کردن ۳. بازیابی کردن ۴. درک کردن، فهمیدن
بازیافتنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دوباره یافتن؛ پیدا کردن؛ چیز ازدسترفته را بهدست آوردن.۲. چیزی را بهآسانی و بیزحمت بهدست آوردن.
بازیافتنلغتنامه دهخدابازیافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره یافتن . (ناظم الاطباء). باز به دست آوردن : که بیجان شده بازیابدروان و یا پیرسر مرد گردد جوان . فردوسی .همه بوم و بربازیابیم
بار یافتنلغتنامه دهخدابار یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی رخصت و دستوری یافتن بحضور امرا و سلاطین . (آنندراج ). اجازه یافتن . پذیرفته شدن در بارگاه . رخصت دخول یافتن . (ناظم الاطباء
recoverدیکشنری انگلیسی به فارسیبهبود پیدا کن، بهبود یافتن، شفاء یافتن، ترمیم شدن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، بهبودی یافتن، بهوش امدن، دریافت کردن
recoveringدیکشنری انگلیسی به فارسیبازیابی، بهبود یافتن، شفاء یافتن، ترمیم شدن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، بهبودی یافتن، بهوش امدن، دریافت کردن
recoveredدیکشنری انگلیسی به فارسیبهبود یافت، بهبود یافتن، شفاء یافتن، ترمیم شدن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، بهبودی یافتن، بهوش امدن، دریافت کردن