بند گشودنلغتنامه دهخدابند گشودن . [ ب َگ ُ دَ ] (مص مرکب ) بند برگرفتن . باز کردن بند. بند وا کردن . قید و بند را باز کردن . مقابل بند بستن : ازدست و پای محکوم بند گشودند. (فرهنگ فار
گشاده کردنلغتنامه دهخداگشاده کردن . [ گ ُ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وسعت دادن . وسیعکردن . گشاد کردن : بند جیحون را از هر طرفی گشاده کردند. (تاریخ بیهقی ). || آبکی کردن . بسیار آب ک
بندلغتنامه دهخدابند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(ج
بازگشودنلغتنامه دهخدابازگشودن . [ گ ُدَ ] (مص مرکب ) باز کردن . افتتاح کردن : یکی گنج را در گشادند باز. فردوسی .که تا کس نگوید سخن جز به رازنهانی در دژ گشادند باز. فردوسی .با که گرو
برگشادنلغتنامه دهخدابرگشادن . [ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . باز کردن . رجوع به گشادن شود : چو آمد بر کاخ کاوس شاه خروش آمد و برگشادند راه . فردوسی .چو بر تخت بنشست پیرو