کردنلغتنامه دهخداکردن . [ ک َ دَ ] (مص ) ساختن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). درست کردن . ساختن . ترتیب دادن : و [ به صقلاب ] انگور نیست ولکن انگبین سخت بسیار است نبید و آنچ
ابوسعیدلغتنامه دهخداابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) فضل اﷲبن ابی الخیر. یکی از اعاظم مشایخ صوفیه از مردم میهنه یا مهنه قریه ای بزرگ به خراسان از ناحیت خابران . مولد او غرّه ٔ محرّم سال
چندربهانلغتنامه دهخداچندربهان . [ چ ِ دِ ب َ ] (اِخ ) زناردار. از سکنه ٔ اکبرآباد بود و «برهمن » تخلص میکرد. از وارستگی خالی نبود در سر کار داراشکوه عنوان منشی گری داشت و به دست آوی
خاورشناسیلغتنامه دهخداخاورشناسی . [ وَ ش ِ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) عمل خاورشناس . خاورشناسی به رشته ای از معارف بشری اطلاق میشود که بحث از زبان و علم و ادب ملل خاور می کند. از آنجا
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بیهقی . الشیخ ابوالفضل محمدبن الحسین الکاتب البیهقی . ابوالحسن علی بن زید بیهقی در صص 178 - 175 گوید: او دبیر سلطان محمود بود