باز زرلغتنامه دهخداباز زر. [ زِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باز زرین پر، کنایه از آفتاب عالمتاب است . (آنندراج ) : خیز که باز باز زر بر سر چتر نیلگون گشت پدید باز مرغ از غم دل فغ
باز زرین پرلغتنامه دهخداباز زرین پر. [ زِ زَرْ ری پ َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب : فراز چتر مروارید زان شدباز زرین پرکه مرغ صبح رایکدم نبود از ناله آرامش . (از آنندراج ).و
باغ زرشکلغتنامه دهخداباغ زرشک . [ غ ِ زَ رِ ] (اِخ ) باغی بوده است باصفهان واقع در حوالی کلیسای ارامنه . شاه عباس بزرگ دستورداد در پشت آن در زمینی که بجهت کلیسا قرار داده بود برای ا
باز زرین پرلغتنامه دهخداباز زرین پر. [ زِ زَرْ ری پ َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب : فراز چتر مروارید زان شدباز زرین پرکه مرغ صبح رایکدم نبود از ناله آرامش . (از آنندراج ).و
راست شدنلغتنامه دهخداراست شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از کجی برآمدن . مقابل کج شدن و خم شدن . مستقیم قرار گرفتن . به استقامت گراییدن . افراخته شدن . از انحنا بیرون رفتن : هرچند همی
سختنلغتنامه دهخداسختن . [ س َ ت َ / س ُ ت َ ] (مص ) کشیدن و وزن کردن و سنجیدن . (برهان ، ذیل سخت ). سنجیدن . (آنندراج ). وزن کردن . (شرفنامه ) : دو برد یمانی همه زرّبفت بسختند ه
عقاقیرلغتنامه دهخداعقاقیر. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عَقّار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسم جنس ادویه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویه ). هر گیاه که بدان تداوی کنند. مفردا
بازیافتنلغتنامه دهخدابازیافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره یافتن . (ناظم الاطباء). باز به دست آوردن : که بیجان شده بازیابدروان و یا پیرسر مرد گردد جوان . فردوسی .همه بوم و بربازیابیم