بازبخشیدنلغتنامه دهخدابازبخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اعطا کردن . بخشیدن . هدیه کردن : بیزدان بنالید گودرز پیرکه ای دادگر مر مرا دستگیرسپردم ترا هوش و جان و روان چنین نامبردار پور
بازلغتنامه دهخداباز. (اِ) گشادگی میان هر دو دست را گویند چون از هم بگشایند و آنرا نیز بترکی قلاج خوانند و بعربی باع گویند. و به این معنی بازای فارسی هم آمده است . (برهان ) (دِم
بازلغتنامه دهخداباز. (ص ) گشاده که در مقابل بسته باشد. (برهان ) (دِمزن ). گشاده . (غیاث ) (انجمن آرا)(آنندراج ) (سروری ) (رشیدی ) (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 181). گشوده . مفت
تافتنلغتنامه دهخداتافتن . [ ت َ ] (مص ) گردانیدن و پیچیدن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). برگردانیدن و پیچیدن . (ناظم الاطباء). گردانیدن . (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || کج
تابیدنلغتنامه دهخداتابیدن . [ دَ ] (مص ) تاب و طاقت آوردن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). طاقت آوردن . (شرفنامه ٔ منیری ). تحمل کردن . متحمل شدن تاب و تحمل داشتن . از عهده برآم
بازبخشیدنلغتنامه دهخدابازبخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اعطا کردن . بخشیدن . هدیه کردن : بیزدان بنالید گودرز پیرکه ای دادگر مر مرا دستگیرسپردم ترا هوش و جان و روان چنین نامبردار پور
رساندنلغتنامه دهخدارساندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص ) رسانیدن . کسی یا چیزی را به جایی یا نزد کسی بردن . (فرهنگ فارسی معین ). رسانیدن . آوردن . فرستادن . بردن : مرا با سپاهم بدان سو رس