بازآموزیrecurrent training, refresher training, continuation training, continuing qualificationواژههای مصوب فرهنگستانآموزش مستمر کارکنان عملیات و نگهداری بهصورت دورهای مطابق با الزامات هر کشور یا شرکت کاروَر
بازی آموزلغتنامه دهخدابازی آموز. (نف مرکب ) آموزنده ٔ بازی . تعلیم دهنده ٔ بازی . رقص آموز : بازی آموز لعبتان طرازاز پس پرده گشت لعبت باز.نظامی (هفت پیکر ص 280).
بازآموزی مهارتtraining to proficiencyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آموزش و ارزیابی رایج که در آن در صورت ناکام ماندن فراگیرنده و با نظر ارزیاب اجرای یک رویداد مشخص تکرار میشود
ازهرلغتنامه دهخداازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن سعد السمان الباهلی بالولاء البصری . محدث است . وی از حمید طویل و از وی اهل عراق روایت کنند و از پیش آنکه ابوجعفر منصور بخلافت رسید،
ابوالولیدلغتنامه دهخداابوالولید. [ اَ بُل ْ وَ ] (اِخ ) احمدبن ابی الرجا. یکی از روات حدیث . او از مردم آزادان قریه ای متصل بهرات است و صاحب نفحات گوید: عالم بعلوم ظاهری و باطنی بودو
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن دقاق نیشابوری معروف به ابوعلی دقاق . صاحب تذکرةالاولیاء گوید: او امام وقت بود و شیخ عهد و در احادیث و تفسیر و بیان و تق
حاجیلغتنامه دهخداحاجی . (از ع ، ص ، اِ) حاج . حنیف . (منتهی الارب ). آنکه فریضه ٔ حج گذاشته بود : لاجرم روی بزرگان همه سوی در اوست حاجیند ایشان گوئی و درِ خواجه حَرم . فرخی .حسن
ابوعبدالرحمنلغتنامه دهخداابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) عبداﷲبن المبارک بن الواضح الحنظلی بالولاء المروزی .مولد او چنانکه ابن جوزی در صفةالصفوة آورده است در118 یا 119هَ . ق