بازگونهلغتنامه دهخدابازگونه . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) معکوس . (شعوری ). مقلوب . مایل به تحت . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی واژگونه . باشگونه . (آنندراج ). برعکس . برخلاف میل و رضا
تقالیبلغتنامه دهخداتقالیب . [ ت َ ] (ع اِ) بازگونه گشتن ها و انقلابات و گردشهای زمانه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تبدیلات و تحویلات و انقلابات . (ناظم الاطباء).
اشگونهلغتنامه دهخدااشگونه . [ اُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بازگونه . واژگونه که در عربی معکوس و مقلوب گویند. (شعوری ج 1 ص 149). واژگونه . اصل باشگونه و کلمه ٔ فوق مصحف باشد. آشگونه .
اشنلغتنامه دهخدااشن . [ اَ ش َ ] (ص ، اِ) جامه ٔ بازگونه پوشیده را گویند. (برهان ) (آنندراج ). جامه ٔ باژگونه که بپوشند. (شعوری ج 1 ص 120). جامه ٔ باشگونه باشد که درپوشند. رودک
باژگونفرهنگ انتشارات معین(ژِ)(ص مر.)سرنگون ، وارون . باژگونه و بازگونه و واژگونه و واژگون و باشگون و باشگونه نیز گفته می شود.
عکسلغتنامه دهخداعکس . [ ع َ ] (ع مص ) باشگونه کردن و گردانیدن لفظ و سخن و جز آن . (از منتهی الارب ).بازگونه کردن . (دهار). واشگونه کردن . (المصادر زوزنی ). مقلوب کردن سخن . (از