بازکلغتنامه دهخدابازک . [ زَ ] (اِ) باشه را گویند و نوعی از باز است و آن را بازکی و پژکی نیز خوانند. (آنندراج ). قسمی از باز شکاری . (ناظم الاطباء). رجوع به بازک ترکی شود.
باضکلغتنامه دهخداباضک . [ ض ِ ] (ع ص ) بَضوک . (منتهی الارب ). شمشیر بران . (منتهی الارب ) (آنندراج ): سیف باضک و بضوک ، قاطع. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بضوک شود.
بازک ترکیلغتنامه دهخدابازک ترکی . [ زَ ک ِ ت ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یؤیؤ. (زمخشری ). نوعی باز و معمولاً با کلمه ٔ ترکی همراه آورده میشود. (شعوری ج 1 ورق 197). مرغی شکاری شبیه ب
بازک ترکیلغتنامه دهخدابازک ترکی . [ زَ ک ِ ت ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یؤیؤ. (زمخشری ). نوعی باز و معمولاً با کلمه ٔ ترکی همراه آورده میشود. (شعوری ج 1 ورق 197). مرغی شکاری شبیه ب