بازهشتنلغتنامه دهخدابازهشتن . [ هَِ / هََ ت َ ] (مص مرکب ) هشتن . گذاشتن . واگذار کردن : جهان را بدان بازهل کافریدوز او آمد این چرخ گردان پدید. فردوسی .سخنها دراز است و کاری درشت به یزدان کنون باز