بازفرستادنلغتنامه دهخدابازفرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) پس فرستادن . بازگرداندن . مراجعت دادن : ملک (عرب ) گفت ایشان [ رسولان عرب ] را بگوئید که شما ازمن هیچ چیز نیابید مگر لختی
بازرستهلغتنامه دهخدابازرسته . [ رَ ت َ / ت ِ ](ن مف مرکب ) وارسته . آزاد. بی تکلف . خلاص : زآلایش نفس بازرسته بازار هوای خود شکسته .نظامی .
بازرستنلغتنامه دهخدابازرستن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . رها شدن : گفتند زندگی خداوند دراز باد تا از بلا و ستم دیلمان بازرسته ایم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 19). خداوند راهم د
بازفرستادنلغتنامه دهخدابازفرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) پس فرستادن . بازگرداندن . مراجعت دادن : ملک (عرب ) گفت ایشان [ رسولان عرب ] را بگوئید که شما ازمن هیچ چیز نیابید مگر لختی
مرکز ارتباطات ایستگاه شبکۀ مخابراتی ثابت هوانوردیaeronautical fixed telecommunication network communication centre/ aeronautical fixed telecommunications network communication centre, AFTN communication centreواژههای مصوب فرهنگستانایستگاه شبکۀ ثابت مخابراتی هوانوردی که وظیفۀ اصلی آن تقویت یا بازفرست شدآمد مخابراتی از ایستگاههای مرتبط یا به ایستگاههای مرتبط است
وافرستادنلغتنامه دهخداوافرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) بازفرستادن : بردار پرده از رخ و از دیده های مانوری که عاریه است به خورشید وافرست . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 559).هر چه خورشی