بازدیدلغتنامه دهخدابازدید. (مص مرکب مرخم ) برآورد (حاصل مزرعه و درآمد و امثال آن ). تقویم . تخمین . حدس قسمت بنایی . حزر. تقویم حاصلی ندرویده و ناچیده : ودر حین بازدید محال ، معتم
visitorsدیکشنری انگلیسی به فارسیبازدید کنندگان، مهمان، توریست، دیدارگر، عیادت کننده، سیاح، دیدن کننده، گشت گر