بازتافتنلغتنامه دهخدابازتافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بازگرداندن . بازپیچاندن : ز گردان لشکرش هر کس که یافت عنانش بتندی همی بازتافت . اسدی (گرشاسب نامه چ تهران ص 106).و رجوع به تافتن ش
بازیافتنلغتنامه دهخدابازیافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره یافتن . (ناظم الاطباء). باز به دست آوردن : که بیجان شده بازیابدروان و یا پیرسر مرد گردد جوان . فردوسی .همه بوم و بربازیابیم
پسماند بازیافتنی مخلوطcommingled recyclableواژههای مصوب فرهنگستانمخلوطی از مواد بازیافتنی مختلف متـ . بازیافتنی مخلوط
اندازگاهdrop-off centreواژههای مصوب فرهنگستانمکانی که مردم یا کسبه پسماندهای بازیافتنی تفکیکشدۀ خود را در آنجا میگذارند
مرکزبازخریدbuy-back centreواژههای مصوب فرهنگستانمرکزی که در آن افراد میتوانند پسماندهای بازیافتنی خود را در مقابل دریافت پول تحویل دهند