بازهلغتنامه دهخدابازه . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 50 هزارگزی شمال باختری مشهد و 12 هزارگزی شمال شوسه ٔ مشهد به قوچان در جلگه واقع است
بازهلغتنامه دهخدابازه . [ زَ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در حوزه ٔ غرناطه در اسپانیا که در 32 هزارگزی شمال شرقی شهر قادیس قرار دارد، جمعیت آن در حدود 8900 تن است . (از قاموس الاعلا
بازهلغتنامه دهخدابازه . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 50 هزارگزی شمال باختری مشهد و 12 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ مشهد به قوچان در جلگه واقع ا
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) خلج . از امراء لشکر اتابک زنگی است . در تاریخ افضل (بدایع الازمان فی وقایع کرمان ) چنین آمده است : گفتار در ذکرآمدن اتابک محمد از
باز کردنلغتنامه دهخداباز کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) گشودن . گشادن . (ناظم الاطباء). منفرج کردن . فراز کردن . وا کردن . مقابل بستن : آن کس که بر امیر در مرگ باز کردبر خویشتن نگر نتو
برنوشتنلغتنامه دهخدابرنوشتن . [ ب َ ن َ وَت َ ] (مص مرکب ) (از: پیشوند بر + مصدر نوشتن ) نوردیدن . پیچیدن . تا کردن : فراشان به منزل اندرپیش وی [ عبداﷲ، در سفر حج ] همی شدندی و نمد
واماندنلغتنامه دهخداواماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) گشاده ماندن . (ناظم الاطباء).گشوده ماندن . باز ماندن . || خسته و کوفته شدن از نوردیدن راه به طوری که دیگر راه نتواند رفت . (آنندراج
لوله کردنلغتنامه دهخدالوله کردن . [ لول َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درنوشتن . پیچیدن . نوردیدن . درنوردیدن . طی ّ. درپیچیدن ، چنانکه کاغذ را. لف ّ. مقابل باز کردن و گستردن ،چون طومار