بداندیشیلغتنامه دهخدابداندیشی . [ ب َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل بداندیش . مقابل نیک اندیشی . (فرهنگ فارسی معین ). بدخواهی . (ناظم الاطباء). سؤظن . (یادداشت مؤلف ). بدگمانی . بدخیالی .
براندیشیدنلغتنامه دهخدابراندیشیدن . [ ب َاَ دَ ] (مص مرکب ) اندیشیدن . فکر کردن : چون نامه ٔ مردان بدو رسید براندیشید و صلح اجابت کرد بر پانصد هزاردرم وصد غلام ... (ترجمه ٔ تاریخ طبری
اخلاقیات فمینیستیfeminist ethicsواژههای مصوب فرهنگستانتلاشی برای بازنگری یا صورتبندی دوباره یا بازاندیشی در آن بخش از اخلاقیات سنتی که تجربۀ اخلاقی زنان را کمارج میدارند
تجدیدلغتنامه دهخداتجدید. [ ت َ ] (ع مص ) نو کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نو کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد