بازار بزرگmall, shopping mallواژههای مصوب فرهنگستانفضایی سرپوشیده یا سرباز که خودرو اجازة رفتوآمد در آن ندارد و دربردارندة شمار بسیاری مغازه و فروشگاه و غذاخوری است
بازار بزرگmall, shopping mall, shopping centre 1, plaza, centreواژههای مصوب فرهنگستانبنایی بزرگ متشکل از چندده باب مغازه و بنگاه و غذاخوری و فضای مناسب برای توقف خودرو و احیاناً فضاهای ورزشی یا تفریحی یا خدماتی
بازارفرهنگ فارسی عمید۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.⟨ بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حملونقل، و تقویت مؤسسات اقتصادی
جمعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، اهالی، ساکنین، [ مقیم 191]، اجتماع، فوج، اردو، ازدحام، تعدد توده، خیل ملت، جامعه، مردم، گروهاجتماعی روانشناسی تودهای هنگامه، آشوب، شلوغی، انبوهه، مستبازار، بازار مسگرها، بازارِ شام ◄ آشفتگی
آشفتگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم گی، اغتشاش، آشوب شلوغی آب گلآلود، دیوان بلخ، بازارِ شام، بازار مکّاره، آشفتهبازار، بازار مسگرها، آخرالزمان پاشیدگی، ریختگی خرتوپرت، بی فایده بودن اضطراب، پریشانی، تزلزل، بیقراری، نگرانی ترافیک، ازدحام، شلوغی، هنگامه، جمعیت تلاطم، ویرانی، تاریکی
زینب زیادیلغتنامه دهخدازینب زیادی . [ زَ / زِ ن َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرحوم عبداﷲ مستوفی ذیل «من زینب زیادیم » و شرح تعزیه ٔ بازار شام آرد: در زمان ناصرالدین شاه زنی با چادرنماز که فراش ها بواسطه ٔ نداشتن چادرچاقچور نگذاشتند وارد تکیه شود برای اینکه دست خ
شاملغتنامه دهخداشام . (اِخ ) نام مملکتی است که در گذشته شامل اردن و سوریه و لبنان و فلسطین بود و درباره ٔ وجه تسمیه و تاریخ جغرافیایی آن لغویان و جغرافی نویسان و مورخان اقوالی دارند که فشرده ای از آن را در این جا می آوریم . صاحب تاج العروس در وجه تسمیه ٔ آن گوید: شهری که در جهت چپ قبله قرارگ
بازارلغتنامه دهخدابازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص <span class="hl" dir="
بازارفرهنگ فارسی عمید۱. جای دادوستد و خریدوفروش کالا؛ محل اجتماع و دادوستد فروشندگان و خریداران.۲. کوچۀ سرپوشیده که دارای چندین مغازه یا فروشگاه باشد.⟨ بازار مشترک: (اقتصاد) جامعۀ اقتصادی بهوجودآمده بهوسیلۀ چند کشور بهمنظور تقلیل تعرفۀ گمرکی، اتخاذ سیاست مشترک در امور حملونقل، و تقویت مؤسسات اقتصادی
بازارلغتنامه دهخدابازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص <span class="hl" dir="
بازارلغتنامه دهخدابازار. (اِخ ) (حومه ٔ شیراز)، دهاتی از حومه ٔ شیراز که در میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است . همه را شیب بازارگویند برای اینکه وقتی امیر عضدالدوله ٔ دیلمی شهری دیگر مشتمل بر چندین بازار در خارج شیراز بساخت و ازآن روز تا کنون که اثری از آن شهر باقی نمانده دهات جانب زیر آن شهر را ش
راست بازارلغتنامه دهخداراست بازار. (اِ مرکب ) راسته بازار. (ناظم الاطباء). صف بازار که عبارت از یکی از دو طرف بازار است و در آن دکاکین میباشد : دل ناشاد من در راست بازار زیانکاری نمی سازد بصد سودا خریدار زیانی را. علی نقی کمره ای (از آنندراج ).<
دزدبازارلغتنامه دهخدادزدبازار. [ دُ ] (اِ مرکب ) بازار دزدان . آنجا که دزد بسیار باشد و به کثرت دزدی شود. که بسیار دزدی بدانجای روی دهد.
دوشنبه بازارلغتنامه دهخدادوشنبه بازار. [ دُ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) نام بازاری است در بندر انزلی که از اطراف شهر در روز دوشنبه بدان جنس می آورند و می فروشند و نیز خرید می کنند.
دوشنبه بازارلغتنامه دهخدادوشنبه بازار. [دُ شَم ْ ب َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری رشت سر راه شوسه ٔ رشت به قزوین . دارای 826 تن سکنه . آب آن از خمامرود از سفیدرود تأمی