بار کردنلغتنامه دهخدابار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حمل . (در تداول گناباد خراسان و بسیاری از شهرها نیز به این معنی آمده است ). بار بر ستور نهادن . بار بر پشت خر و استر و مانند آن
بار کردنload 3واژههای مصوب فرهنگستان1. در برنامهنویسی، کپی کردن دادهها از حافظۀ اصلی به ثبات دادهها 2. کپی کردن برنامهای از یک افزارۀ ذخیرهسازی به حافظه برای اجرا
شکستهلغتنامه دهخداشکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) مکسور و خردشده . (ناظم الاطباء). خرد. (آنندراج ). منکسر. مکسور. کسیر. (منتهی الارب ). نعت مفعولی از شکستن در معنی متع
بار کردنلغتنامه دهخدابار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حمل . (در تداول گناباد خراسان و بسیاری از شهرها نیز به این معنی آمده است ). بار بر ستور نهادن . بار بر پشت خر و استر و مانند آن
حملونقل عرضیcross haulingواژههای مصوب فرهنگستانبار کردن گِردهبینهها به کامیون ازطریق غلتاندن آنها از یک شیبراهۀ بارگیری بهوسیلۀ بافهها یا زنجیرهایی که یک سر آنها به کامیون و سر دیگر به دور تنۀ گِردهبین