باریکیلغتنامه دهخداباریکی . (حامص ) دقت و نازکی . (ناظم الاطباء). نازکی و لطافت و دقت . (آنندراج ). ظرافت . نازکی . (دِمزن ).چو از باریک بینی موی میسفت بباریکی سخن چون موی میگفت .
باریکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد باریکی، لاغری، نازکی، تکیدگی، ظرافت نفوذپذیری چیز باریک و لاغر: مو، دوک، خلال، نی چیز کمضخامت: کاغذ (بهضخامت کاغذ)، ورق، پوست پیاز ظرافت کلام
آرشهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهچوب باریکی که در کنار آن چند رشته موی اسب کشیده شده قرار دارد و برای نواختن ویولون به کار میرود.
پاجوشفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشاخۀ باریکی که از پای درخت میروید و چسبیده به ریشۀ درخت است و میتوان آن را از ریشۀ اصلی جدا کرد و در جای دیگر کاشت. Δ گاه آن را در زمین میخوابانند و قس