باریکبینیفرهنگ مترادف و متضادتدقیق، دقتفکر، زیرکی، کنجکاوی، موشکافی، نازکاندیشی، نکتهبینی، نکتهسنجی، هوشمندی، هوشیاری
باریک بینیلغتنامه دهخداباریک بینی . (حامص مرکب ) آنکه در امور دقیق است . چگونگی باریک بین . دقت . تدقیق . مُداقَّه . فطانت . تبن . تبتین . ریزه کاری و باریک بینی کردن . (منتهی الارب )
باریکاییلغتنامه دهخداباریکایی . (اِخ ) دهی است از دهستان گورک سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد که در 175 هزارگزی خاورسردشت و ده هزارگزی خاور شوسه ٔ سردشت به مهاباد واقع است . منطقه ای
باریمینیاسلغتنامه دهخداباریمینیاس . (معرب ، اِ مرکب ) باریرمیناس . باری ارمیناس . باراارمانیاس . باری ارمینیاس یا اقوال جازمه . نام یونانی مقاله سوم از نه مقاله ٔ ارسطو است . رجوع به
دولفین بطریبینی رودیSotalia fluviatilisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که دولفین کوچکی است با بالۀ پشتی سهضلعی که به سمت عقب انحنا دارد
دولفین بطریبینی معمولیTursiops truncatusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که پشت بدنش خاکستری یا قهوهای و در کنارهها روشنتر و شکم آن خاکستری یا سفید است
مداقهفرهنگ مترادف و متضادامعان، باریکبینی، بررسی، دقت نظر، تدقیق، توجه، دقت، کنجکاوی، موشکافی، ملاحظه