باریزلغتنامه دهخداباریز. (اِ) پاریز. پاییز، بمعنی خزان . (آنندراج ). پاییز و فصل پاییز. (ناظم الاطباء). پاییز. (دِمزن ). رجوع به پاییز شود. || در لهجه ٔ کرمانیان خورجین بزرگی که
باریزبافیلغتنامه دهخداباریزبافی . (حامص مرکب ) عمل باریزباف : کمال جذبه و قوت باطن ایشان در مرتبه ٔ [ علیا ] بوده و بباریزبافی مشغول بوده اند. (مزارات کرمان ص 140).
باریزبافیلغتنامه دهخداباریزبافی . (حامص مرکب ) عمل باریزباف : کمال جذبه و قوت باطن ایشان در مرتبه ٔ [ علیا ] بوده و بباریزبافی مشغول بوده اند. (مزارات کرمان ص 140).