بارگیری کردنلغتنامه دهخدابارگیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انباشتن و بستن . بر ستور یا کشتی و مانند آن نهادن حمل را. بارگیری کردن کشتی ، پر کردن آن به محمولات . || در تداول عامه ، بس
خالی کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تهی کردن، تهی ساختن ۲. تخلیه کردن ≠ بارگیری کردن ۳. خلوت کردن ۴. زدن، سرقت کردن، بهسرقت بردن ۵. شلیک کردن ۶. بیرون ریختن ۷. خانهتکانی کردن
دانلودواژهنامه آزاداز اینترنت گرفتن، بارگیری کردن ، فایلی را از اینترنت کسب کردن. دریافت فایلی (متن و فیلم و...) (پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) فروباریدن، فروبار کردن، گرفتن،