بارتنگلغتنامه دهخدابارتنگ . [ ت َ ] (اِ) (لغت محلی گناباد) بارهنگ باشد بلغت مردم طهران . (ناظم الاطباء). لسان الحَمَل . (فهرست مخزن الادویه ) (دِمزن ). بزر لسان الحمل . (بحر الجوا
بارهنگلغتنامه دهخدابارهنگ . [ هََ ] (اِ) بارتنگ . خِنگ . ذنب الثعلب . خوب کلان . مری زبانک . لسان الحمل .بردوسلام . آذان الجدی . لسان الحمل الکبیر. ذنب الفارة. اسم تخمی است دوایی
بارهنگPlantagoواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از بارهنگیان اغلب علفی و بهندرت نیمهدرختچهای با حدود 200 گونه و برگهایی با سه تا پنج رگبرگ موازی که در قسمت پهنبرگ از هم جدا میشوند و یک دمبرگ کاذ
بارهنگ تخممرغیPlantago ovata, Plantago ispaghulaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای بارهنگ با گلآذین کوتاه یا متوسط به طول 5 تا 14 سانتیمتر و بدون ساقۀ مشخص و پوشیده از کرکهای نرم یا دارای کرکهای پراکنده و با ریشههای دراز و باریک
بارهنگ سیاهدانهPlantago psylliumواژههای مصوب فرهنگستانگونهای بارهنگ به ارتفاع حداکثر 40 سانتیمتر و با ساقۀ مشخص و گرههایی با فاصلۀ 1 تا 7 سانتیمتر و در بالا دارای کرکهای افراشته و غدههای کوچک، با برگهای ساقه
بارهنگلغتنامه دهخدابارهنگ . [ هََ ] (اِ) بارتنگ . خِنگ . ذنب الثعلب . خوب کلان . مری زبانک . لسان الحمل .بردوسلام . آذان الجدی . لسان الحمل الکبیر. ذنب الفارة. اسم تخمی است دوایی
بارتنگلغتنامه دهخدابارتنگ . [ ت َ ] (اِ) (لغت محلی گناباد) بارهنگ باشد بلغت مردم طهران . (ناظم الاطباء). لسان الحَمَل . (فهرست مخزن الادویه ) (دِمزن ). بزر لسان الحمل . (بحر الجوا
پلنتاینلغتنامه دهخداپلنتاین . [ پ ِ ل َ ی ِ ] (اِ) بارتنگ . بارهنگ . خنگ . خرگوشک . خرگوش . خرغول . خرغوله . چرغول و چرغون . جرغول . جرغوله . ریم آهنگ . ریم آهنج . مُری زبانک . زبا
چارتخمهلغتنامه دهخداچارتخمه . [ ت ُ / م َ/ م ِ ] (اِ مرکب ) چارتخم (قدومه و بارهنگ و بهدانه و سپستان ) جوشانده ٔ مخصوص از بارهنگ و سپستان و قدومه و بهدانه که در سرماخوردگی برای نرم
ذنب الثعلبلغتنامه دهخداذنب الثعلب . [ ذَ ن َ بُث ْ ث َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که به دم روباه ماند و داود ضریر انطاکی گوید:ذنب الثعلب لسان الحمل است یعنی بارتنک (بارهنگ ). لکن ذن