بارنلغتنامه دهخدابارن . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) بارون . لقبی بوده است که اروپائیان در گذشته آن را به مالک زمین وسیع میدادند. اشراف زمیندار، فروتر از ویکنت و برتر از شوالیه .
بارنلغتنامه دهخدابارن . (اِخ ) خاورشناسی است که در 1876 م . ایران و قفقاز و ترکیه را سیاحت کرد و اطلاعات زیادی بدست آورده و سفرنامه ای تألیف و منتشر ساخته است . (از فرهنگ خاورش
بارنلغتنامه دهخدابارن . [ رِ ] (اِخ ) وارنه . ناحیت البرز. کرزوس چون از کورش شکست خورد شاه ایران جوانمردانه با او رفتار کرد و قسمتی از داراییش را بدو بازگردانید و شهر بارن را نی
بارن منترلغتنامه دهخدابارن منتر. [ ] (اِخ ) کلمه ای است هندی که بر یکی از جهات اطلاق می شده است . (ماللهند چ لیپزیک 1925 ص 250 س 1).
بارنامهلغتنامه دهخدابارنامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) اسباب تجمل و حشمت و بزرگی باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). اسباب تجمل و حشمت . (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ) (جهانگیری ). و ر
بارن منترلغتنامه دهخدابارن منتر. [ ] (اِخ ) کلمه ای است هندی که بر یکی از جهات اطلاق می شده است . (ماللهند چ لیپزیک 1925 ص 250 س 1).