باردانلغتنامه دهخداباردان . (اِ مرکب ) خرجین و جوال و هر ظرفی که در آن چیزی کنند. (برهان ). آوند و ظرف که در آن چیزی نهند، از برهان و شروح نصاب ، و در رشیدی نوشته که جوال و خرجی .
باردان بزرگلغتنامه دهخداباردان بزرگ . [ ن ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اریسا از تیره ٔ سینانتره . قسمت قابل مصرف آن ریشه (بنام ریشه ٔ باباآدم ) است . از مواد مؤثر وی رزین و املا
بارانلغتنامه دهخداباران . (اِ) ترجمه ٔ مطر وبا لفظ باریدن و دادن و زدن و گرفتن و خوردن و استادن و چکیدن و گذشتن مستعمل است . (آنندراج ). قطره های آبی که از ابر بر روی زمین میریزد
باردان بزرگلغتنامه دهخداباردان بزرگ . [ ن ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اریسا از تیره ٔ سینانتره . قسمت قابل مصرف آن ریشه (بنام ریشه ٔ باباآدم ) است . از مواد مؤثر وی رزین و املا