بارخدایالغتنامه دهخدابارخدایا. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) یعنی ای خدای بزرگ ! (برهان : بارخدا) (هفت قلزم : بارخدا) (دِمزن ). اللهم ! : گفت بارخدایا من میدانم که تو خدای بر حقی . (قصص الانبی
بارخدایلغتنامه دهخدابارخدای . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) بارخدا. نامی از نامهای خدای تعالی .حق تعالی . باری تعالی . پروردگار. باری تعالی که همه رابار دهد. (آنندراج : بارخدا). خداوند. (شرفن
بارخداییلغتنامه دهخدابارخدایی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) پادشاهی . بزرگی . مولایی . امیری . سروری : حقشناسی است که از بارخدایی نکنددر حق هیچکسی تا بتواند تقصیر. فرخی .اینت آزادگی و بارخ
بارخدالغتنامه دهخدابارخدا. [ خ ُ ] (اِخ ) حق تعالی را گویند جل جلاله . (برهان ) (هفت قلزم ). حق تعالی . (دِمزن ). خدای تعالی بزرگ و نیکوکار، چه لفظ بار بمعنی نیکوکار و بزرگ است و
اللهم ارزقنالغتنامه دهخدااللهم ارزقنا. [ اَل ْ لا هَُ م ْ مَرْ زُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) بارخدایا ما را روزی کن . در مقام آرزو کردن چیزی بر زبان آرند.
بکشتن فرمودنلغتنامه دهخدابکشتن فرمودن . [ ب ِ ک ُ ت َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) دستور کشتن دادن : گفتند بارخدایا دوست را بکشتن فرمایی ؟ گفت بلی . (قصص الانبیاء ص 182).
خدایافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب جمله] خدایا!، ایخدای من پروردگارا، بارخدایا، الهی، الاهی، الها، الاها، اللهم عزوجل
اللهم اشغل الظالمین بالظالمینلغتنامه دهخدااللهم اشغل الظالمین بالظالمین . [ اَل ْ لا هَُ م ْ مَش ْ غ َ لِظْ ظا ل ِ ن َ بِظْ ظا ل ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یا اللهم اشغل الظالمین بأنفسهم . یعنی بارخ
اللهملغتنامه دهخدااللهم . [ اَل ْ لا هَُ م ْ م َ ] (ع منادا، صوت ) ای بارخدا. (زمخشری ). ای بارخدایا . (صراح ) (مجمل اللغة). ای بارخدای . (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ) . در اصل یا