باربارلغتنامه دهخداباربار. (اِ) متواتر و پی درپی . (آنندراج ). مکرراً. || بسیار بار و چندین بار. (ناظم الاطباء). بارهای بسیار. || ناله کنان و فریادکنان . (ناظم الاطباء).
بارباریلغتنامه دهخدابارباری . (اِخ ) نامی است که در گذشته به ناحیه ای از افریقای شمالی داده اند و شامل : مراکش ، الجزیره ، و تونس میشده است . مرکز نیابت حکومت طرابلس (تری پولی ) بو
ژزفو باربارولغتنامه دهخداژزفو باربارو. [ ژُ زِ ] (اِخ ) نام یکی از سفراء و فرستادگان کشور ونیس به دربار اُوزون حسن پادشاه آق قوینلو. (ترجمه ٔ تاریخ ادبیات برون ج 4 ص 7 و ج 3 ص 435).
باربرگویش اصفهانی تکیه ای: bârbar / hammâl طاری: bârbar طامه ای: hammâl طرقی: bârber کشه ای: hammâl نطنزی: bârber