باراباسلغتنامه دهخداباراباس . (اِخ ) بارّاباس . نام مردی یهود بود که در هنگامی که حضرت مسیح بنزد پونس پیلات هدایت میشد بخاطر جنایت و شورش و عصیان وقتل نفس جبراً بازداشت گردید و بزن
بارباسترولغتنامه دهخدابارباسترو. (اِخ ) نام قصبه ای است در خطه ٔ قطالونی از اسپانیا. در 48هزارگزی جنوب شرقی هوئسقه (وسقه ) بر نهر سینقه واقع است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
باباًباباًلغتنامه دهخداباباًباباً. [ بَن ْ بَن ْ ] (ع ق مرکب ) (نائب مفعول مطلق عددی ) باب باب کردن . تقسیم بابواب کردن : و فصله بالاخبار و الاعتبار باباًباباً. (مقدمه ٔ ابن خلدون چ م
باابابلغتنامه دهخدابااباب . [ اُ ] (اِ) خبزالقرود. بائوباب . عظیم ترین درخت روی زمین است در نواحی استوائی میروید و از تیره ٔ بمباسه میباشد، ارتفاعش خیلی زیاد نیست ولی محیط تنه اش
بابااسحاقلغتنامه دهخدابابااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ملحدی قره مانی است که در 637 هَ . ق . در آناطولی مدعی نبوت شد و جمعی از جهال را دور خود گردآورد و بنای تاراج در جهات توماد و آماسیه را
بارباسترولغتنامه دهخدابارباسترو. (اِخ ) نام قصبه ای است در خطه ٔ قطالونی از اسپانیا. در 48هزارگزی جنوب شرقی هوئسقه (وسقه ) بر نهر سینقه واقع است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).