باد شبگیریلغتنامه دهخداباد شبگیری . [ دِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد سحرگاهی . باد پگاه : او خرامان چو باد شبگیری به هیونی چو شیر زنجیری .نظامی .
باده ٔ شبگیرلغتنامه دهخداباده ٔ شبگیر. [ دَ / دِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی صبوحی . حافظ گوید : عاشقی را که چنین باده ٔ شبگیر دهندکافر عشق بود گر نبود باده پرست .(از آنندر
بادفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آ
finدیکشنری انگلیسی به فارسیفین، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن
شبگیریلغتنامه دهخداشبگیری .[ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شبگیر. سحری : گر کنی در جهان به شبگیری دو سلام و چهار تکبیری . سنایی .زان دعای شبانه شبگیری ترسم افتد بدین هدف تیری . نظامی .
گل خیریلغتنامه دهخداگل خیری . [ گ ُ ل ِخ َ / خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از گل است که به نام گل همیشه بهار هم خوانده میشود : وآن قطره ٔباران که چکد بر گل خیری چون قطره ٔ می
عرق چینلغتنامه دهخداعرق چین . [ ع َ رَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عرقچین . عرق چیننده . آنچه عرق و خوی را جمع کند. که جذب عرق کند : ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل بیار ای باد شبگیری
بویلغتنامه دهخدابوی . (اِ) عطریات . (برهان ) (انجمن آرا). عطر و شمیم و عطریات و چیزهای معطر. (ناظم الاطباء). بو. (فرهنگ فارسی معین ). این کلمه با کلماتی چون : شب (شب بوی )، سمن
غرقلغتنامه دهخداغرق . [ غ َ ] (ع مص ) مأخوذ از غَرَق ، به معنی در آب فرورفتن . آب از سر گذشتن . فارسیان غرق به سکون ثانی به معنی در آب فرورفتن استعمال می کنند و در بعضی جاها ق