بادگردلغتنامه دهخدابادگرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) سریع چون باد. صفت اسب و دیگر چارپایان دونده باشد : ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه پیل گام و سهل برّ و شخ نورد و راهجوی .منوچهری .
بادگردلغتنامه دهخدابادگرد. [ گ َ / گ ِ ] (اِ مرکب ) گردباد و طوفان و بادگر. (آنندراج ). گردباد. (ناظم الاطباء). و رجوع به بادگر، و شعوری ج 1 ورق 156 شود.
بادگردهافشانanemophilousواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گیاهی که باد اصلیترین عامل در گردهافشانی گلهای آن محسوب شود
بادگرلغتنامه دهخدابادگر. [ گ َ ] (اِ مرکب ) بادگرد. گردباد. (ناظم الاطباء). رجوع به بادگرد، و شعوری ج 1 ورق 160 شود.
هبوبةلغتنامه دهخداهبوبة. [ هََ ب َ ] (ع ص ) بادگردانگیز. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). بادی که گرد و خاک برانگیزد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
جهلغتنامه دهخداجه . [ ج َه ْ / ج ِه ْ ] (نف مرخم ) جهنده : ابرسیر و بادگرد و رعدبانگ و برق جه کوه کوب و سیل بُرّ و شخ نورد و راه جوی . منوچهری .شیرکام و پیل زور و گرگ پوی و گو