بادوشلغتنامه دهخدابادوش . (اِخ ) (گردنه ٔ...) گردنه ای است که مابین قلیان کوه و اشتران کوه از انشعابات جبال پیشکوه بارتفاع 3040 متر واقع و محل عبور طوایف لر است . رجوع به جغرافیا
دوش بادوشلغتنامه دهخدادوش بادوش . (ص مرکب ) دوش بدوش . دوشادوش . همدوش . برابر.(یادداشت مؤلف ). رجوع به دوش بدوش و دوشادوش شود.- دوش با دوش کسی رفتن ؛ با او برابر رفتن . (یادداشت م
دوش بادوشلغتنامه دهخدادوش بادوش . (ص مرکب ) دوش بدوش . دوشادوش . همدوش . برابر.(یادداشت مؤلف ). رجوع به دوش بدوش و دوشادوش شود.- دوش با دوش کسی رفتن ؛ با او برابر رفتن . (یادداشت م
دوش بدوشلغتنامه دهخدادوش بدوش . [ ب ِ ] (ص مرکب ) دوش بادوش . دوشادوش . شانه بشانه . همبر. برابر : چون بگریزی توز عطار چون در دوجهان دوش بدوش تو ام . عطار.همه جا دوش بدوش است مکافات
دوشادوشلغتنامه دهخدادوشادوش . (ق مرکب ) صفی با افرادی بهم پیوسته . دوش بدوش . دوش بادوش . شانه بشانه . (ناظم الاطباء). همدوش . همراه . همبر. در یک رده و صف برابر: مردم کره دوشادوش
شیباءلغتنامه دهخداشیباء. [ ش َ ] (ع ص ) گویند: باتت بلیلة شیباء (بفتح و اضافت ) و هم چنین بلیلة الشیباء؛ شبی که در آن بکارت زن باکره زائل کرده شود. لیلة شیباء (بالاضافه )؛ شبی که
فرانکلینلغتنامه دهخدافرانکلین . [ فْرا / ف ِ ] (اِخ ) بنیامین (بنجامین ). هر کس در اروپا و امریکا کمتر تجسسی در باب نوابغ جهان و خیرخواهان بشر کرده باشد، به اسم فرانکلین برخورده و ب