بادشاهلغتنامه دهخدابادشاه . [ دِ ] (اِ مرکب ) مرکب است از باد یا پاد و شاه ، لفظ اول که پاد است بمعنی تخت باشدچه در اصل پات بود تای فوقانی را بدال بدل کردند و لفظ پاد بمعنی پاسبان
بادشهلغتنامه دهخدابادشه . [ دِ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بادشاه است . (آنندراج ). پادشه . (ناظم الاطباء). رجوع به پادشه و پادشاه شود.
بادآهنجلغتنامه دهخدابادآهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) دریچه یا روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند. (آنندراج ). دریچه و روزنه . (ناظم الاطباء). رجوع به بادخان و بادگیر شود.
بادشهلغتنامه دهخدابادشه . [ دِ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بادشاه است . (آنندراج ). پادشه . (ناظم الاطباء). رجوع به پادشه و پادشاه شود.
بادآهنجلغتنامه دهخدابادآهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) دریچه یا روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند. (آنندراج ). دریچه و روزنه . (ناظم الاطباء). رجوع به بادخان و بادگیر شود.
بادآهنگلغتنامه دهخدابادآهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) صوت و نقش خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان ). صوت و نفس خوانندگی و گویندگی را گویند. بادنوا که بمعنی خوانندگی است . (آنندراج ).