بادام سوختهلغتنامه دهخدابادام سوخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) قسمی شیرینی و آن مغز بادام آلوده به نبات سوخته باشد.
باداملغتنامه دهخدابادام . (اِ) ترجمه ٔ گوز باشد. (آنندراج ). لَوز. (منتهی الارب ) (دهار). ابوالمثنی . نوع بادام «آمیگ دالوس » که میان بَرِ آنها خوراکی نیست ولی مغز هسته ٔ آنها که
قهوهایفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی خرمایی، برنزه، بلوطی، شاهبلوطی، فندقی، قهوهای روشن، بژ، گندمگون، سبزه، آجری، باروتی، اُخرایی، تلخ رنگ قهوهای و چیز قهوهایرنگ: گل اخری، بادام
شیره کشیدنلغتنامه دهخداشیره کشیدن . [ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) دانه یا گیاه یا مغزی چون بادام را کوفته یا پخته و در کرباس کرده فشردن و بیرون کردن عصاره ٔ آن . (یادداشت مؤلف
پوکلغتنامه دهخداپوک . (ص ) هر چیز متخلخل و سبک شده از اثر گذشتن زمان و پوسیدگی چنانکه چوبی ، یا بی مغز از میوه های خشک کرده مانندفندق و گردو و بادام و غیره ، و میان تهی چنانکه