بادامکلغتنامه دهخدابادامک . [ م َ ] (اِ مصغر) مصغر بادام . بادام کوچک . || قسمی از بید (صفصاف ) است که آنرا باندلس بی بُن یا ونبر یا ینبر خوانند و از آن زنبیل و طبق بافند. (ابن ال
بادامکلغتنامه دهخدابادامک . [ م َ ] (اِ مصغر) نام نوعی درخت بادام که در اطراف کرج میروید . (درختان جنگلی ساعی ج 1 ص 227). بارشین . جرگه . || گونه ای از بادام وحشی که در کوههای اطر
بادامکلغتنامه دهخدابادامک . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پسکوه بخش قاین شهرستان بیرجند در 50هزارگزی جنوب باختر قاین ، در دامنه واقعست . هوایش معتدل و دارای 51 تن سکنه میباشد.
بادامکلغتنامه دهخدابادامک . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلقل رودشهرستان تویسرکان که در 15هزارگزی جنوب خاوری شهر تویسرکان و 3هزارگزی شمال راه شوسه ٔ تویسرکان بملایر قرار دارد.
بادامک مغزamygdaloid body, amygdala, corpus amygdaloideumواژههای مصوب فرهنگستانساختاری بادامیشکل در دستگاه کنارهای مغز که مرکز ترس است متـ . بادامک 1
بادامک کلون بارگُنجcontainer door locking bar cam, container camواژههای مصوب فرهنگستانبادامکهایی در دو سر کلون بارگُنج که با چرخش آنها درِ بارگُنج قفل میشود