معنی باداب | واژه‌یاب

جست‌وجوی دقیق

باداب

واژه‌نامه آزاد

باداب به معنای آب گاز دار است badab soort البته در گویش جنوب شرق مازندران-ساری نامه چشمه ایی کهن در روستای اروست مازندران سورت هم شدت اثر، هیبت و حتی سوت زدن می باشد

جست‌وجوی هم‌آوا

بادآب سر

بادآب سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 48هزارگزی شمال خاوری کیاسر. سرزمینی کوهستانی و دارای جنگل میباشد. منطقه ای است سردسیر با 360 تن سکنه . آبش از چشمه و رو

باداب رنگ

لغت‌نامه دهخدا

باداب رنگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) بادرنگ و بادرنج . (ناظم الاطباء). رجوع به بادرنگ شود.

باداب سر

گویش مازنی

از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری

باداب سورت

واژه‌نامه آزاد

چشمه‌های باداب سورت در سال ۱۳۸۷ به عنوان دومین اثر طبیعی ملی ایران ثبت شد.در سال ۱۳۸۷، کوه دماوند، چشمه‌های باداب سورت و سرو ابرکوه به عنوان سه اثر طبیعی توسط سازمان میراث فرهنگی ثبت شدند. چشمه‌های باداب سورت واقع در استان مازندران، شهرستان ساری، بخش چهاردانگه، دهستان پشتکوه، روستای ارست، قرار دارد.

باادب

دیکشنری فارسی به انگلیسی

civil, respectful

جست‌وجوی مشابه

باداباد

فرهنگ فارسی عمید

= هرچه &lang; هرچه باداباد

باداباد

لغت‌نامه دهخدا

باداباد. (جمله ٔ دعایی ) کلمه ٔفعل یعنی شدنی میشود. (ناظم الاطباء). یعنی هرچه میشود بشود. (آنندراج ). هرچه باید بشود میشود. (ناظم الاطباء). هرچه باداباد. علی اﷲ. فرخی گوید : چنان نمود ملک را که ره بدست چپ است برفت سوی چپ و گفت هرچه باداباد.

باداباد

فرهنگ فارسی معین

(جملة دعاییه ) 1 - شدنی می شود، هر چه باید بشود می شود، علی الله (این ترکیب غالباً با «هرچه » استعمال می شود).

باداب رنگ

لغت‌نامه دهخدا

باداب رنگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) بادرنگ و بادرنج . (ناظم الاطباء). رجوع به بادرنگ شود.

هرچه باداباد

دیکشنری فارسی به انگلیسی

devil-may-care

جست‌وجوی متن

anglicize

دیکشنری انگلیسی به فارسی

anglicize، انگلیسی ماب شدن، انگلیسی ماب کردن، بطرز انگلیسی تلفظ کردن، باداب و رسوم انگلیسی درامدن

anglicizing

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرانسوی، انگلیسی ماب شدن، انگلیسی ماب کردن، بطرز انگلیسی تلفظ کردن، باداب و رسوم انگلیسی درامدن

حباب

واژه‌نامه آزاد

bubble. (آشتیانی) تنگل. چرا که تن آن چون گل نرم، نازک و خوش نگار است. آب سوار. || (پیشنهاد کاربران) باداب، کفاب، کفباد، کف کوژ، آبکوژ، کفگوی یا گویکف.