بادآهنگلغتنامه دهخدابادآهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) صوت و نقش خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان ). صوت و نفس خوانندگی و گویندگی را گویند. بادنوا که بمعنی خوانندگی است . (آنندراج ).
بادآهنگفرهنگ انتشارات معین(هَ)(اِمر.)1 - صوت ونقش خوانندگی و گویندگی . 2 - انعکاس صدا، بادآهنج نیز گویند.
بادانگیزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. انگیزانندۀ باد؛ آنچه سبب وزش باد میشود؛ بادآور.۲. هرچیز که در معده تولید نفخ میکند.۳. بادکرده؛ پرباد.۴. (اسم) گُلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمال
بادآهنجلغتنامه دهخدابادآهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) دریچه یا روزنی که برای آمدن هوای تازه سازند. (آنندراج ). دریچه و روزنه . (ناظم الاطباء). رجوع به بادخان و بادگیر شود.
بادهنجلغتنامه دهخدابادهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) دودآهنگ . معرب بادآهنگ مرکب از کلمه ٔباد و آهنگ بمعنی کشیدن . دودکش . هواکش . و رجوع به بادآهنج شود. دزی آرد: مرادف بادنج است بمعنی
بادنگلغتنامه دهخدابادنگ . [ دَ ] (اِ) قسمی لباس بلند و گشاد. (از ناظم الاطباء). بادنج . رجوع به باداهنگ و بادآهنج شود.
بادآهنجفرهنگ انتشارات معین(هَ) (اِمر) دریچه ، روزنه ، دریچه ای که برای وزیدن باد باز کنند، بادآهنگ نیز گویند.
باد نوالغتنامه دهخداباد نوا. [ دِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صوت و نفس و خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). صوت و خوانندگی و گویندگی . (ناظم الاطباء)